شیرین زبون ما
دختر نازم میخوام تو این پست از شیرین زبونی هات برات بنویسم. بابا جون که از سر کار میاد تا از پله ها بیاد بالا ضعف میکنه از زبون ریختنت بابا (در راه پله): سلاااااااااااااااااام مطهره: سلام عشققققم بابا جلوی در: سلام گلم بدو بغل بابا مطهره(در حال نگاه به دستهای بابا): برام چی خریدی؟ و طبق معمول هر شب اول بوس به بابا بعدا خوردن بستنی چادر نمازت رو با زور روی سرت نگه داشتی، عروسکت رو هم بغل کردی اومدی بهم میگی: خاله کاری با من نداری؟ من: کجا میخوای بری عزیزم؟ شما: میرم خونمون...
نویسنده :
مامان فائزه
15:44